Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

براء بن عازب رضی الله عنه  مي‌گويد: حسن بن علي رضی الله عنه  را بالاي دوش رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  ديدم؛ در آن حال رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم مي فرمود: (اللهم اني أحبه فأحبه) يعني: «بار خدايا! من، حسن را دوست دارم؛ پس تو هم او رادوست بدار».
صحيح مسلم، شماره‌ي (2422).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>جلال الدین خوارزمشاه > شورش کرمان بر ضد وی و رفتن او بدانجا

شماره مقاله : 10448              تعداد مشاهده : 341             تاریخ افزودن مقاله : 9/5/1390

شورش كرمان بر ضد جلال الدين و رفتن جلال الدين بدان جا
در اين سال[ششصد و بيست و سوم هجرى قمرى]، در ماه جمادى الآخر، به جلال الدين خوارزمشاه خبر رسيد كه نماينده او در كرمان كه سردار بزرگى به نام بلاق (براق) حاجب بود از فرمان وى سرپيچيده و شورش كرده است.
براق حاجب از آن رو دست بدين كار زد كه ديد جلال الدين از كرمان دور است و، چنان كه گفتيم، سر گرم جنگ با گرجيان و ديگران مى‏باشد.
لذا گردنكشى آغاز كرد و در انديشه تصرف شهرهايى افتاد كه به نيابت از طرف جلال الدين آنها را اداره مى‏نمود.
همچنين براى مغولان پيام فرستاد و آنان را از نيروى جلال الدين و شهرهاى بسيارى كه گرفته بود آگاه ساخت و گفت:
«اگر باقى شهرها را نيز بگيرد كشورش بزرگ خواهد شد و لشكرش فزونى خواهد يافت و آنچه را هم كه در دست شماست از شما خواهد گرفت.» 
جلال الدين تازه از تفليس به سوى خلاط روانه شده بود و مى‏خواست آن جا را بگيرد. ولى همينكه خبر طغيان براق حاجب را شنيد، خلاط را ترك گفت و رهسپار كرمان گرديد.
پيشاپيش رسولى را با خلعت‏هائى به نزد براق حاجب، صاحب كرمان، فرستاد كه او را مطمئن و آسوده خاطر سازد تا بدون رعايت احتياط و آمادگى براى دفاع پيش وى بيايد.
ولى همينكه فرستاده جلال الدين به كرمان رسيد، براق حاجب دريافت كه آن دلجوئى ظاهرى، نيرنگى براى بدام انداختن اوست زيرا به روش معمولى جلال الدين آشنائى داشت.
از اين رو آنچه را كه به چشمش گرانبها و سودمند بود برگرفت و به دژى بلند رفت و در آن جا پناهنده شد.
گروهى از ياران خود را نيز كه مورد اعتمادش بودند به دفاع و نگهدارى حصن‏ها گماشت.
آنگاه كسى را به نزد جلال الدين فرستاد و برايش پيام داد و گفت:
«من بنده و مملوك تو هستم و هنگامى كه خبر آمدن تو را بدين سرزمين شنيدم آنرا براى تو خالى كردم زيرا از آن تست و اگر مى‏دانستم كه مرا به جان امان خواهى داد بى‏گمان به درگاه تو حاضر مى‏شدم. ولى از اين كار بيم دارم.» 
فرستاده جلال الدين خوارزمشاه براى براق حاجب سوگند ياد كرد كه جلال الدين در تفليس است.
ولى براق به سخن او التفاتى نكرد. در نتيجه فرستاده جلال الدين بى‏آن كه نتيجه‏اى گرفته باشد از كرمان بازگشت.
جلال الدين نيز دانست كه نمى‏تواند آنچه را كه در دست براق حاجب است به آسانى بگيرد و اين كار نياز به محاصره‏اى دارد كه مدتى دراز وقت مى‏گيرد.
از اين رو خلعت‏هائى برايش فرستاد و او را در آن جا همچنان نگاه داشت.
هنگامى كه ميان جلال الدين و براق پيك و پيام‏هائى رد و بدل مى‏شد، فرستاده وزير جلال الدين از تفليس رسيد. با پيامى كه براى جلال الدين آورد، او را آگاه ساخت از اين كه آن دسته از لشكريان ملك اشرف كه در خلاط به سر مى‏بردند به عده‏اى از سربازان وى حمله برده و آنان را شكست داده‏اند.
اين خبر جلال الدين را برمى‏انگيخت كه به تفليس باز گردد. از اين رو شتابان به سوى تفليس برگشت.
*
متن عربی
ذكر عصيان كرمان على جلال الدين و مسيره إليها
في هذه السنة [ثلاث وعشرين وستمائة]، في جمادى الآخرة، وصل الخبر إلى جلال الدين أن نائبه بكرمان، وهو أمير كبير اسمه بلاق حاجب، قد عصى عليه، وطمع في البلاد أن يتملكها ويستبد بها لبعد جلال الين عنها، واشتغاله بما ذكرناه من الكرج وغيرهم، وأنه أرسل إلى التتر يعرفهم قوة جلال الدين وملكه كثيراً من البلاد، وإن أخذ الباقي عظمت مملكته، وكثرت عساكره، وأخذ ما بأيديكم من البلاد.
فلما سمع جلال الدين ذلك كان قد سار يريد خلاط، فتركها وسار إلى كرمان يطوي المراحل، وأرسل بين يديه رسولاً إلى صاحب كرمان، ومعه الخلع ليطمئن ويأتيه وهو غير محتاط ولا مستعد للامتناع منه؛ فلما وصل الرسول علم أن ذلك مكيدة عليه لما يعرفه من عادته، فأخذ ما يعز عليه، وصعد إلى قلعة منيعة فتحصن بها، وجعل من يثق به من أصحابه في الحصون يمتنعون بها، وأسل إلى جلال الدين يقول: إنني أنا العبد والمملوك؛ ولما سمعت بمسيرك إلى هذه البلاد أخليتها لك لأنها بلادك، ولو علمت أنك تبقي علي لحضرت بابك، ولكني أخاف هذا جميعه؛ والرسول يحلف له أن جلال الدين بتفليس، وهو لا يلتفت إلى قوله، فعاد الرسول، فعلم جلال الدين أنه لا يمكنه أخذ ما بيده من الحصون لأنه يحتاج أن يحصرها مدة طويلة، فوقف بالقرب من أصفهان، وأرسل إليه الخلع، وأقره على ولايته.
فبينما الرسل تتردد إذ وصل رسول من وزير جلال الدين إليه من تفليس يعرفه أن عسكر الملك الأشرف الذي بخلاط قد هزموا بعض عسكره وأوقعوا بهم، ويحثه على العود إلى تفليس فعاد إليهم مسرعاً.


از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى و على هاشمى حائرى ، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حسن بصري، جواني را ديد كه در حال بازي با سنگريزه‌ها، مي‌گفت: ‌«اللّهُمَ زَوِّجْني الْحُورَ الْعِين‌» (پرودگارا! به من حور عين عطا كن). گفت: ‌«بِئْسَ الْخاطِبُ أنت‌» (بد خواستگاري هستي!) از خدا، در حالي حور عين مي طلبي كه با سنگ ريزه ها بازي مي‌كني؟!

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 12969
دیروز : 3293
بازدید کل: 8248314

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010