Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 08

----

04/03/1446

----

18 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

در مورد نزول عيسى عليه السلام كه از علامات بزرگ قيامت خواهد بود، پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده اند: 
« يخْرُجُ الدَّجَّالُ في أمَّتي فَيَمْكُثُ أربَعِين، لا أدْري أرْبَعِينَ يَوْما، أو أرْبَعِينَ شَهْرا، أوْ أرْبَعِينَ عَاما، فَيبْعثُ اللَّه تَعالى عِيسَى ابْنَ مَرْيمَ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم فَيَطْلُبُهُ فَيُهْلِكُه، ثُّمَّ يَمْكُثُ النَّاسُ سبْعَ سِنِينَ لَيْسَ بَيْنَ اثْنْينِ عدَاوَة » (روايت مسلم)
" رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: دجال در امتم برآمده و چهل درنگ مي کند نمي دانم که چهل روز است، يا چهل سال. بعد از آن خداوند عيسي عليه السلام را مي فرستد و آن را جستجو کرده مي کشد. باز مردم هفت سال طوري زندگي مي کنند که ميان دو نفر دشمني نيست ".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاريخ>تاریخ ایران>گودرز بن اشکان

شماره مقاله : 10279              تعداد مشاهده : 615             تاریخ افزودن مقاله : 4/4/1390

سخن درباره پادشاهى گودرز
پس از شاپور، گودرز بن اشكان به پادشاهى رسيد و اين كسى است كه با فرزندان اسرائيل جنگيد و آنان را براى دومين بار از پاى درآورد.
سبب اين كه خداوند او را بر ايشان چيره ساخت آن بود كه يحيى بن زكريا را كشته بودند.
شاپور گروه بسيارى از بنى اسرائيل را كشت و پس از اين شكست، ديگر مانند نخستين بار، گروه‏هائى به فرزندان اسرائيل نپيوستند و آنان نتوانستند شكست خود را جبران كنند.
خداوند پيامبرى و نبوت را از ميانشان برداشت و خوارى و زبونى را بر آنان فرود آورد.
و نيز گفته شده است:
كسى كه با بنى اسرائيل جنگيد طيطوس بن اسفيانوس، پادشاه روم، بود كه گروهى از آنان را كشت و گروهى را اسير كرد و بيت المقدس را ويران ساخت.
روميان به خونخواهى انطيخس به شهرهاى ايران لشكر كشيده و به جنگ پرداخته بودند.
پادشاه بابل در آن هنگام بلاش، پدر اردوانى بود كه او را اردشير بابكان كشت.
بلاش به ملوك طوائف نامه نوشت و ايشان را از آنچه روميان با بسيج سپاه و لشكر كشى و جنگ در شهرهاى وى، بر سرش آورده بودند، آگاه ساخت و يادآور شد كه اگر او از پيكار با روميان درماند و ايشان پيروزى يابند، همه ملوك طوائف را شكست خواهند داد و از پاى درخواهند آورد.
به دريافت نامه بلاش، هر يك از ملوك طوائف به اندازه توانائى خود، با فرستادن سرباز و جنگ افزار و پول، بلاش را يارى كرد.
بدين گونه چهار صد هزار مرد جنگى بر او گرد آمد.
بلاش فرمانرواى شهر الحضر را، كه سرزمين‏هاى ميان سواد و جزيره از آن وى بود، به فرماندهى اين لشكر گماشت.
او با اين لشكر گران به جنگ روميان رفت و پادشاهشان را كشت و سپاهشان را يغما كرد و اسير گرفت و تار و مار ساخت.
اين پيشامد بود كه روميان را به ساختن شهر قسطنطنيه و انتقال پادشاه و پادشاهى از روم بدان جا وادار كرد.
كسى كه اين شهر را به وجود آورد قسطنطين (كنستانتين) بود- از اين رو، آن شهر به نام وى (قسطنطنيه) معروف شد.
او از پادشاهان روم نخستين كسى بود كه آئين مسيح را پذيرفت و مسيحى شد و چون گمان مى‏رفت كه بنى اسرائيل در كشتن حضرت عيسى عليه السلام دست داشته‏اند، همه‏ى بازماندگان بنى اسرائيل را از فلسطين و شام بيرون راند و چوبى را هم كه مى‏پنداشتند ايشان عيسى را بر آن به دار آويخته‏اند، برگرفت و برد.
روميان اين چوب را مقدس شمردند و گرامى داشتند و در خزانه خود جاى دادند كه تا امروز نزد ايشان است.
كشور ايران همچنان دچار وضع ملوك الطوائفى بود تا اينكه اردشير، پسر بابك به فرمانروائى رسيد.
هشام بن الكلبى مدت فرمانروائى اشكانيان را روشن نكرده است.
مورخ ديگرى كه از احوال شاهان ايران آگاهى دارد، گفته است:
پس از اسكندر، شاهانى بر ايران دست يافتند كه ايرانى نبودند و از هر كس كه بر شهرهاى جبل چيره مى‏شد، فرمانبردارى مى‏كردند.
اين گروه، اشكانيان بودند كه ملوك الطوائف خوانده مى‏شدند و مدت فرمانروائى ايشان دويست سال، و به گفته‏اى: سيصد و چهل سال بود.
از اين سالها، اشك بن اشكان بيست سال، بعد، پسرش، شاپور، شصت سال فرمانروائى كرد.
در سال چهل و يكم فرمانروائى او، مسيح عيسى عليه السلام ظهور كرد و تيطوس بن اسفيانوس نزديك به چهل سال پس از مصلوب شدن حضرت عيسى به بيت المقدس لشكر كشيد و آن شهر را گرفت و گروهى از مردمش را كشت و گروهى را اسير كرد و شهر را ويران ساخت.
پس از شاپور، گودرز، پسر اشكان بزرگ ده سال، و سپس بيرن (بيژن) اشكانى بيست و يك سال پادشاهى كرد.
بعد، گودرز اشكانى هشتاد و نه سال، پس از او نرسى اشكانى چهل سال، سپس هرمز اشكانى هفده سال، بعد اردوان‏ اشكانى بيست و دو سال، آنگاه خسرو اشكانى چهل سال، پس از او بلاش اشكانى بيست و چهار سال، سپس اردوان كوچك سيزده سال سلطنت كردند تا سرانجام كه اردشير بن بابك به فرمانروائى رسيد.
يكى ديگر از مورخان گفته است:
پس از اسكندر ملوك طوايف بر شهرهاى ايران دست يافتند كه اسكندر اين كشور را ميانشان تقسيم كرده و هر ناحيه را به يكى بخشيده بود جز سرزمين سواد را كه تا پنجاه و چهار سال پس از درگذشت اسكندر به دست روميان بود.
در ميان اين ملوك طوائف مردى از نسل پادشاهان بر جبال و اصفهان دست يافته بود.
پس از او فرزندانش بر سواد چيره شدند و بر آن سرزمين همچنين بر ماهات و جبال و اصفهان پادشاهى كردند.
اين پادشاهان بر ساير ملوك الطوائف سرورى داشتند و مانند رئيس ايشان بودند. بدين جهة رسم بر اين است كه نخست به شرح حال او بعد به شرح احوال فرزندانش پردازند.
به پيروى از اين شيوه است كه در كتب تواريخ پادشاهان نام تمامشان را ذكر كرده‏اند ولى ما به ذكر اسامى عده‏اى از آنان اكتفا كرديم و از عده‏اى ديگر چشم پوشيديم.
مدت فرمانروائى ملوك الطوائف را برخى دويست و شصت سال، و برخى سيصد و چهل و چهار سال و برخى ديگر پانصد و بيست و سه سال نوشته‏اند. خدا حقيقت را بهتر مى‏داند. 
از پادشاهانى كه بر نواحى جبال دست يافتند و پس از آن فرزندانشان نيز بر سواد چيره شدند، اشك بن جزه (يا: حره) بود.
او بنا به گفته‏اى از فرزندان اسفنديار بن بشتاسب به شمار مى‏رفت.
برخى از ايرانيان نيز برآنند كه اشك پسر دارا بوده است.
يكى از ايشان گفته است:
اشك بزرگ، پسر اشكان، از فرزندان كيكاوس است كه مدت بيست سال پادشاهى كرد.
پس از او، پسرش اشك، به پادشاهى رسيد و بيست و يك سال فرمان راند.
سپس پسرش شاپور سى سال پادشاهى كرد.
بعد از شاپور، پسرش، گودرز، بر تخت نشست كه مدت پادشاهى او ده سال بود.
آنگاه پسرش بيرن (بيژن) به پادشاهى رسيد و بيست و يك سال فرمانروائى كرد.
پس از او پسرش، گودرز كوچك بر تخت نشست و نوزده سال پادشاهى او دوام يافت.
سپس، پسرش نرسى به فرمانروائى رسيد و چهل سال سلطنت كرد.
بعد هرمز بن بلاش بن اشكان بر اورنگ فرمانروائى‏
نشست و مدت هفده سال پادشاهى كرد.
آنگاه اردوان بزرگ، پسر اشكان، تاج بر سر نهاد و دوازده سال به فرمانروائى پرداخت.
بعد، كسرى (خسرو) پسر اشكان به پادشاهى رسيد و چهل سال پادشاهى كرد.
پس از او اردوان كوچك، پسر بلاش، به كشوردارى‏ پرداخت و سيزده سال پادشاهى او دوام يافت.
اردوان بزرگ‏ترين و پيروزمندترين پادشاهان اشكانى به شمار مى‏رفت و بيش از تمام آنان با پادشاهان سختگيرى مى‏كرد.
پس از او اردشير بن بابك روى كار آمد و كشور ايران‏ را يكپارچه كرد و سر و سامان بخشيد چنان كه ما به خواست خداوند، در جاى خود به شرح آن خواهيم پرداخت.
برخى از مورخان نام‏هاى اين پادشاهان را به گونه‏اى ديگر ذكر كرده‏اند و غير از آن است كه ما گفته‏ايم و نيازى به دراز گوئى‏ براى ذكر آنها نيست.
ما نام‏هائى را برديم كه هنگام ظهور اردشير بن بابك گفته شده است.

متن عربی:

ذكر ملك جوذرز
ثم ملك بعد سابور جودرز بن أشكان، وهو الذي غزا بني اسرائيل في المرّة الثانية.
وسبب تسليط اللّه إيّاه عليهم قتلهم يحيى بن زكريّاء، فأكثر القتل فيهم، فلم يعد لهم جماعة كجماعتهم الأولى، ورفع الله منهم النبوة ونزل بهم الذّلّ، وقيل: إنّ الذي غزا بني إسرائيل طيطوس بن اسفيانوس ملك الروم، فقتلهم وسباهم وخرّب بيت المقدس، وقد كانت الروم غزت بلاد فارس يطلبون ثأر أنطيخس، وملك بابل حينئذٍ بلاش أبو أردوان الذي قتله أردشير بن بابك، فكتب بلاش إلى ملوك الطوائف يعلمهم ما أجمعت عليه الروم من غزو بلادهم وما حشدوا وجمعوا وأنّه إن عجز عنهم ظفروا بهم جميعاً.
فوجّه كلّ ملك من ملوك الطوائف الى بلاش من الرجال والسلاح والمال بقدر قوّته، فاجتمع عنده أربعمائة ألف رجل، فولّى عليهم صاحب الحضر، وكان له ما بين السواد والجزيرة، فلقي الروم وقتل ملكهم واستباح عسكرهم، وذلك الذي هيّج الروم على بناء القسطنطينيّة ونقل الملك من رومية إليها، وكان الذي أنشأها قسطنطين الملك، وهو أوّل من تنصّر من ملوك الرّوم وأجلى من بقي من بني اسرائيل عن فلسطين والشام لقتلهم عيسى بزعمهم، وأخذ الخشبة التي يزعمون أنّهم صلبوا المسيح عليها، فظّمها الروم وأدخلوها خزائنهم وهي عندهم إلى اليوم، ولم يزل مُلك فارس متفرّقاً حتى ملك أردشير بن بابك، ولم يبيّن هشام مدّة ملكهم.
وقال غيره من أهل العلم بأخبار فارس: ملك بلادهم بعد الإسكندر ملوك من غير الفرس كانوا يطيعون كلّ من ملك بلاد الجبل، وهم الأشغانيّون الذين يُدعون ملوك الطوائف، وكان ملكهم مائتي سنة، وقيل: كان ملكهم ثلاثمائة وأربعين سنة، ملك من هذه السنين أشك بن أشكان عشرين سنة، ثمّ ابنه سابور ستين سنة، وفي إحدى وأربعين سنة من ملكه ظهر المسيح عيسى بن مريم، عليه السلام، وإنّ تيطوس بن اسفيانوس ملك رومية غزا بيت المقدس بعد ارتفاع المسيح بنحو من أربعين سنة فملك المدينة وقتل وسبى وأخرب المدينة، ثمّ ملك جودرز بن أشغانان الأكبر عشر سنين، ثمّ ملك بيرن الأشغانيّ اربعين سنة ثم ملك هرمز الأشغاني سبع عشرة سنة، ثمّ ملك أردوان الأشغانيّ اثنتين وعشرين سنة، ثمّ ملك كسرى الأشغانيّ أربعين سنة ثمّ ملك بلاش الأشغاني أربعاً وعشرين سنة، ثمّ ملك أردوان الأصغر ثلاث عشرة سنة، ثمّ ملك أردشير بن بابك.
وقال بعضهم: ملك بلاد الفرس بعد الإسكندر ملوك الطوائف الذين فرّق الإسكندر المملكة بينهم، وتفرّد بكلّ ناحية من ملك عليها من حين ملّكه عليها ما خلا السواد، فإنّّ كان أربعاً وخسمين سنة بعد هلاك الإسكندر في يد الروم، وكان في ملوك الطوائف رجل من نسل الملوك قد ملك الجبال وأصبهان، ثمّ غلب ولده بعد ذلك على السواد، وكانوا ملوكاً عليها، وعلى الماهات والجبال، وأصبهان كالرئيس على سائر ملوك الطوائف، لأنّ العادة جرت بتقديمه وتقديم ولده، ولذلك قُصد لذكرهم في كتب سير الملوك، فاقتصرنا على ذكرهم دون غيرهم، فكانت مدة ملوك الطوائف مائتّي سنة وستين سنة، وقيل: ثلاثمائة وأربعاً وأربعين سنة، وقيل: خمسمائة وثلاثاً وعشرين سنة، والله أعلم.
فمن الملوك الذين ملكوا الجبال ثم تهيأت بعد أولادهم الغلبة على السواد أشك بن جزه، وهو من ولد إسفنديار بن بشتاسب في قول، وبعض الفرس زعم أنّ أشك بن دارا، قال بعضهم: أشك بن أشكان الكبير، هو من ولد كيكاووس، وكان ملكه عشرين سنة، ثمّ ملك بعده أشك ابنه إحدى وعشرين سنة، ثمّ ملك ابنه سابور ثلاثين سنة، ثمّ ملك ابنه جودرز عشر سنين، ثمّ ملك ابنه بيرن إحدى وعشرين سنة، ثم ملك ابنه جودرز الأصغر تسع عشرة سنة، ثم ابنه نرسي أربعين سنة، ثم هرمز بن بلاش بن أشكان سبع عشرة سنة، ثمّ أردوان الأكبر بن أشكان اثنتي عشرة سنة، ثمّ كسرى ابن أشكان أربعين سنة، ثم أردوان الأصغر بن بلاش ثلاث عشرة سنة، وكان أعظم ملوك الأشكانيّة وأظهرهم وأعزّهم قهراً للملوك، ثمّ ملك أردشير بن بابك وجمع مملكة الفرس على ما نذكره إن شاء الله.
وقد عدّ بعضهم في أسماء الملوك غير ما ذكرنا لا حاجة الى إلى الإطالة بذكره، وقد ذكرنا بعض ما قيل عند ملك أردشير بن بابك.
*

از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

عن ابن عباس رضي الله تعالى عنه، قال: «قال لي معاوية رضي الله تعالى عنه: أنت على ملة علي؟ قلت: ولا على ملة عثمان، أنا على ملة رسول الله صلى الله عليه وسلم». عبدالله بن عباس رضی الله عنه فرمود: «معاویه رضی الله عنه به من گفت: آیا تو بر راه و روش علی هستی؟ گفتم: خیر من نه بر راه علی هستم و نه بر راه و سنت عثمان، بلکه من بر راه و سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم هستم». الحلية الأولیاء؛ أبي نعيم اصفهانی

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1889
دیروز : 2171
بازدید کل: 8156213

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010