Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده است: "لا يقضين حکم بين اثنين و هو غضبان" (متفق عليه)، يعنى: "هيچ قاضي‌اي در حال عصبانيت بين دو نفر قضاوت نکند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>قصص قرآن>خضر علیه السلام > داستان خضر و سرگذشت او با موسی علیه السلام

شماره مقاله : 10241              تعداد مشاهده : 347             تاریخ افزودن مقاله : 3/4/1390

داستان خضر و سرگذشت او با موسى‏
اهل كتاب گفته‏اند:
آن موسى كه با خضر همنشينى و دوستى داشت، موسى بن منشى بن يوسف بن يعقوب بود.
ولى حديث درست از پيامبر، صلى الله عليه و سلم، اين است كه موساى دوست خضر، موسى بن عمران بوده است چنان كه ما به ذكر آن خواهيم پرداخت.
آن خضر، به گفته علماء اهل كتب نخستين، از كسانى بوده كه در روزگار افريدون بن اثغيان مى‏زيسته و پيش از موسى بن عمران بوده است.
گفته شده است كه او از پيشروان لشكر ذو القرنين بزرگ بود كه در ايام ابراهيم خليل عليه السلام به سر مى‏برد.
او همراه ذو القرنين به چشمه آب زندگانى رسيد و از آب آن نوشيد در حاليكه ذو القرنين و كسانش ازين پيشآمد آگاهى نداشتند.
در نتيجه، خضر عمر جاودانى يافت و- به عقيده آن گروه از علماء- تا امروز زنده است.
برخى از آنان نيز گمان برده‏اند او از فرزندان كسى است كه به حضرت ابراهيم ايمان آورد و با او كوچ كرد. نام او نيز يليا (يا: بليا) بن ملكان بن فالغ بن غابر بن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح است. و پدرش پادشاهى بزرگ بود.
ديگران گفته‏اند:
ذو القرنينى كه در روزگار حضرت ابراهيم عليه السلام ظهور كرد، افريدون بن اثغيان بود و خضر از پيشروان لشكر او به شمار مى‏رفت.
عبد الله بن شوذب گفته است:
خضر از فرزندان فارس و الياس از فرزندان اسرائيل بود و اين دو تن هر سال در فصلى يك ديگر را ملاقات مى‏كردند.
ابن اسحاق گفته است:
خداوند در ميان بنى اسرائيل مردى از آنان را به خلافت رساند كه ناشية بن اموص خوانده مى‏شد و با او خضر را نيز به پيغمبرى برانگيخت.
ابن اسحاق همچنين گفته است:
نام اين خضر، چنان كه بنى اسرائيل مى‏گويند، ارميا بن حلقيا، است و از نوادگان هارون بن عمران است.
ميان آن پادشاه- يعنى ناشية بن اموص و فريدون- هزار سال فاصله بوده است.
گفته كسانى كه مى‏گويند اين خضر در روزگار فريدون و ذو القرنين بزرگ- پيش از موسى بن عمران- ميزيسته شبيه‏تر است به اين حديث صحيح از حضرت رسول (ص) كه موسى بن عمران را خدا فرمان داد تا به جست و جوى خضر برخيزد. و پيغمبر خدا، صلى الله عليه و سلم، به حقيقت هر پيشامدى آگاه‏تر از مردم‏ ديگر بوده است.
بنابر اين احتمال دارد كه خضر، پيش از حضرت موسى عليه السلام، جزو پيشروان لشكر ذو القرنين بوده و چون از چشمه آب زندگانى نوشيده، عمرى دراز يافته و در روزگار حضرت ابراهيم عليه السلام به پيغمبرى نرسيده بلكه در روزگار ناشية بن اموص اين مقام را يافته است.
ناشيه مذكور نيز در روزگار بشتاسب بن لهراسب مى‏زيست.
اين حديث را نيز ابى بن كعب از پيغمبر، صلى الله عليه و سلم روايت كرده است:
سعيد بن جبير گفته است:
من به ابن عباس گفتم: «نوفا (يا: لوقا) عقيده دارد كه خضر مصاحب موسى بن عمران نبوده است.» گفت: دشمن خدا دروغ گفته است. ابى بن كعب از پيغمبر، صلى الله عليه و سلم، براى من روايت كرد، كه فرمود:
حضرت موسى عليه السلام در ميان بنى اسرائيل به موعظه برخاست.
ازو پرسيدند: چه كسى از همه داناتر است؟» موسى جواب داد: «من.» چون در آن هنگام هنوز آن اندازه دانائى بدو داده نشده بود، خدا او را به خاطر آن سخن، مورد سرزنش قرار داد.
حضرت موسى عرض كرد: «پروردگارا، آيا داناتر از من هم در اين جا كسى هست؟» خدا فرمود: «آرى، بنده‏اى از بندگان من كه در مجمع البحرين است.» موسى پرسيد: «پروردگارا، چگونه من خود را بدو برسانم؟» فرمود: «يك ماهى بگير و آنرا در زنبيلى بگذار. هر جا كه آن ماهى گم شد، آن مرد در آن جاست.» حضرت موسى يك ماهى گرفت و در زنبيلى گذاشت و به جوانى كه همراهش بود گفت:
«هر گاه اين ماهى را گم كردى، مرا آگاه كن.» بعد، هر دو در كرانه دريا به راه افتادند تا به صخره‏اى گذشتند و به آبى رسيدند كه آب زندگانى بود و هر كس كه از آن مى‏نوشيد، عمر جاويدان مى‏يافت و هر مرده‏اى كه بدان نزديك مى‏شد زنده مى‏گرديد.
آن ماهى نيز در اثر برخورد بدين آب زنده شد. درين هنگام موسى خفته بود.
ماهى در زنبيل تكان خورد و پريد و به دريا افتاد و ناپديد شد.
درين هنگام خدا روانى آب را گرفت چنان كه آب به صورت طاقى در آمد و براى ماهى مانند گذرگاه سرپوشيده‏اى شد.
و اين رويدادى شگفت‏انگيز بود.
بعد، كه موسى بيدار شد، هر دو به راه افتادند.
همينكه هنگام صرف غذا رسيد، موسى به دوست جوان خود گفت:
«خوراك ما را بياور كه درين سفر خستگى بسيار ديده‏ايم.» ابن عباس گفته است:
موسى، تنها هنگامى بدان خستگى دچار شد كه از آن محل كه خدا به او فرمان داده بود پيش‏تر رفت.
همسفر موسى در پاسخ او گفت:
أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ، وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ في الْبَحْرِ عَجَباً. قال ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً. 18: 63- 64 (ديدى هنگامى كه بر سنگى منزل گرفتيم، من ماهى را فراموش كردم و باعث اين فراموشى، تنها شيطان بود كه مرا از يادآورى آن باز داشت. ماهى نيز به گونه شگفت انگيزى راه خود را در دريا پيش گرفت.
موسى گفت: «آنجا- كه ماهى در آب فرو رفت- همان جائى است كه ما مى‏جوئيم.» و از راهى كه آمدند بدان جا برگشتند.) پس از اين كه جاى پاى خود را دنبال كردند، به همان صخره بازگشتند كه نخست بودند در آن جا مردى با لباس خود آرميده بود. موسى پيش رفت و او را درود گفت.
مرد پرسيد: «رسم سلام كردن از كجا بدين سرزمين وارد شده است؟» (يعنى: سلام درين جا مرسوم نيست.) جواب داد: «من موسى هستم.» پرسيد: «موساى بنى اسرائيل؟» جواب داد: «آرى.» گفت: اى موسى، من دانشى دارم كه خداوند از- دانش‏هاى خود به من آموخته و آن دانش را تو ندارى. تو نيز دانشى از دانش‏هاى خدا دارى كه من ندارم.» موسى گفت: «پس من تو را پيروى مى‏كنم تا از آموزش و پرورشى كه نصيب تو شده، مرا نيز بياموزى.» گفت:
فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً. 18: 70 (پس اگر به دنبال من مى‏آئى، از هيچ چيز نبايد پرسشى بكنى تا هنگامى كه من خود از آن سخن بگويم.) بدين قرار با هم در كرانه دريا به راه افتادند. بعد سوار بر كشتى شدند.
كشتى روان بر روى آب بود كه گنجشكى آمد و بر لبه كشتى نشست و منقار خود را در آب زد و قطره‏اى آب نوشيد.
خضر درين هنگام به حضرت موسى گفت: «من و تو از درياى دانش خداوند به همان اندازه برداشته‏ايم كه اين گنجشك از اين دريا آب برداشته است.» درين كشتى موسى هيچ جا غافلگير نشد مگر در آن جا كه ديد خضر ميخى به كف كشتى مى‏كوبد يا تخته‏اى از آن مى‏كند.
موسى كه ديد اهل كشتى آن دو را به رايگان سوار كرده‏اند و اكنون خضر مى‏خواهد كشتى را سوراخ كند، تاب نياورد و گفت:
أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً. قال أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً؟ قال: لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ. 18: 71- 73 (كشتى را شكستى تا مردم كشتى را به دريا غرق كنى؟
بسيار كار زشتى كردى.
گفت: «نگفتم كه تو وقتى همراه من باشى نمى‏توانى خاموشى و شكيبائى پيشه كنى؟»
موسى جواب داد: «براى اين فراموشى به من خرده مگير.») و اين نخستين فراموشى موسى بود.
بعد، از كشتى بيرون آمدند و به راه افتادند. تا پسرى را ديدند كه با پسران ديگر بازى مى‏كرد.
خضر پسر را گرفت و سر بريد.
موسى بدو گفت:
أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ! لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً. قال أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً؟ قال: إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها، فَلا تُصاحِبْنِي، قَدْ بَلَغْتَ من لَدُنِّي عُذْراً. فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قال لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً. قال هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً، أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ في الْبَحْرِ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها، وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ، غَصْباً، وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً، فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ في الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً من رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً. 18: 74- 82 موسى وقتى ديد كه خضر آن پسر را كشت، گفت: «آيا آدم پاكى را كه كسى را نكشته، كشتى؟ كار بسيار ناپسنديده‏اى كردى!» خضر جواب داد:
__________________________________________________
«به تو نگفتم كه تو تا با منى، نمى‏توانى خاموشى و شكيبائى پيشه كنى؟» موسى گفت:
«اگر باز هم از تو چيزى پرسيدم، ديگر بعد از آن با من دوستى و همگامى مكن زيرا براى ترك دوستى با من عذر موجهى يافته‏اى.» سپس باز به راه افتادند تا به مردم قريه‏اى رسيدند و از آنان خوراك خواستند ولى ايشان از مهمانى و پذيرائى آن دو تن خوددارى كردند.
آن دو نيز بر آن شدند كه از شهر بيرون بروند.
نزديك دروازه شهر ديوارى يافتند كه چيزى نمانده بود فرو بريزد.
خضر به تعمير ديوار پرداخت و آن را استوار ساخت.
حضرت موسى بدو گفت:
«اگر مى‏خواستى چنين كارى بكنى، خوب بود اين زحمت را در جائى مى‏كشيدى كه براى آن دستمزدى بگيرى.» خضر گفت:
«در اين جا ديگر من و تو بايد از هم جدا شويم و من هم اكنون دليل كارهائى را كه تو براى دانستنش صبر نداشتى، خواهم گفت. اما آن كشتى كه شكستيم، از آن خانواده تنگدستى بود كه در دريا با آن كار مى‏كردند و روزى خود را بدين گونه فراهم مى‏آوردند. و چون در آن حدود پادشاهى بود كه كشتى‏هاى بى‏عيب را به زور مى‏گرفت و غصب مى‏كرد، من خواستم كشتى را معيوب كنم تا آن را از صاحبش نگيرند. اما آن پسر كه من او را كشتم پدر و مادر مؤمنى داشت و ترسيدم اگر زنده بماند پدر و مادر خود را نيز- مانند خود- گمراه سازد و به نافرمانى و خدا ناشناسى وادارد. خواستم تا خدا به جاى او فرزند بهتر و مهربان‏ترى به آن پدر و مادر دهد. آن ديوار هم كه تعمير كردم به دو كودك يتيم در اين شهر تعلق داشت. پدر نيكو كارشان گنجى در زير آن ديوار براى ايشان نهفته بود. پروردگار تو مى‏خواست كه آن دو كودك بزرگ شوند و گنج را خود به لطف خداوند از زير ديوار بيرون آورند. من اين كارها را نه از پيش خود- بلكه به فرمان خدا- كردم. اين بود علت كارهائى كه تو براى دانستنش صبر نكردى».
ابن عباس مى‏گفت: «آن گنج چيزى جز دانش نبود.» به ابن عباس گفته شد: «ما نشنيديم كه از آن مصاحب موسى ديگر يادى شده باشد.» در پاسخ گفت:
«او از آب زندگانى خورد و عمر جاودانى يافت و با كشتى به دريا رفت و تا روز رستاخيز در دريا روان خواهد بود.» حديث فوق دلالت مى‏كند بر اين كه خضر، هم پيش از موسى بوده و هم در روزگار او مى‏زيسته است. همچنين دلالت مى‏كند بر لغزش كسانى كه گفته‏اند: «او همان ارمياست» زيرا ارميا در عهد بخت النصر به سر مى‏برده است و ميان روزگار موسى و بخت النصر مدتى فاصله است كه در دنيا با عمر آدميزاد برابرى نمى‏كند. يعنى ارميا نمى‏توانسته تا زمان موسى زنده باشد.
حضرت موسى نيز پيغمبرى بوده در روزگار منوچهر.
منوچهر نيز پس از جد خود فريدون به پادشاهى رسيد.

متن عربی:

قصة الخضر وخبره مع موسى
قال أهل الكتاب: إن موسى صاحب الخضر هو موسى بن منشى بن يوسف بن يعقوب، والحديث الصحيح عن النبيّ، صلى الله عليه وسلم، أن موسى صاحب الخضر هو موسى بن عمران على ما نذكره، وكان الخضر ممّن كان في أيام أفريدون الملك ابن اثغيان في قول علماء أهل الكتاب الأول قبل موسى بن عمران، وقيل: إنه كان على مقدمة ذي القرنين الأكب الذي كان في أيام ابراهيم الخليل، وإنه بلغ مع ذي القرنين نهر الحياة فرشب من مائه ولا يعلم ذو القرنين ومن معه، فخلّد وهو حيّ عندهم الى الآن، وزعم بعضهم: أنّه كان من ولد من آمن مع ابراهيم وهاجر معه، واسمه يليا بن ملكان بن فالغ بن غابر بن شالخ بن أرفخشذ بن سام بن نوح، وكان أبوه ملكاً عظيماً، وقال آخرون: ذو القرنين الذي كان على عهد ابراهيم أفريدون بن اثغيان، وعلى مقدمته كان الخضر.
قال عبد الله بن شوذب: الخضر من ولد فارس، والياس من بني اسرائيل يلتقيان كلّ عام بالموسم، وقال ابن اسحاق: استخلف الله على بني اسرائيل رجلاً منهم يقال له ناشية بن أموص، فبعث الله لهم الخضر معه نبيّاً، قال: واسم الخضر فيما يقول بنو اسرائيل إرميا بن حلقيا، وكان من سبط هارون بن عمران، وبين هذا الملك وبين أفرويدون أكثر من ألف عام.
وقول من قال إن الخضر كان في أيّام أفريدون وذي القرنين الأكبر قبل موسى بن عمران أشبه للحديث الصحيح أنّ موسى بن عمران أمره الله بطلب الخضر، ورسول الله، صلى الله عليه وسلم، كان أعلم الخلق بالكائن من الأمور، فيحتمل أني كون الخضر على مقدمة ذي القرنين قبل موسى، وأنه شرب من ماء الحياة فطال عمره، ولم يرسل في أيّام ابراهيم، وبعث في أيام ناشية بن أموص، وكان ناشية هذا في أيّام بشتاسب بن لهراسب، والحديث ما رواه أبيّ بن كعب عن النبي، صلى الله عليه وسلم.
قال سعيد بن جبير: قلت لابن عباس: إنّ نوفا يزعم أنّ الخضر ليس بصاحب موسى بن عمران، قال : كذب عدوّ الله، حذّثني أبيّ بن كعب عن النبيّ، صلى الله عليه وسلم، قال: إن موسى قام في بني اسرائيل خطيباً فقيل له: أيّ الناس أعلم؟ فقال: أنا، فعتب الله عليه حين لم يردّ العلم إليه، فقال: يا ربّ هل هناك أعلم مني؟ قال: بلى، عبد لي بمجمع البحرين، قال: يا رب كيف لي به؟ قال: تأخذ حوتاً فتجعله في مكتل فحيث تفقده فهو هناك، فأخذ حوتاً فجعله في مكتل ثمّ قال لفتاه: إذا فقدت هذا الحوت فأخبرني، فانطلقا يمشيان على ساحل البحر حتى أتيا الصخرة وذلك الماء، وهو ماء الحياة، فمن شرب منه خلد ولا يقاربه شيد ميت إلاّ حيي، فمسّ الحوت منه فحيي، وكان موسى راقداً، واضطرب الحوت في المكتل فخرج في البحر، فأمسك الله عنه جرية الماء فصار مثل الطاق، فصار للحوت سرباً، وكان لهما عجباً، ثم انطلقا، فلما كان حين الغداء قال موسى لفتاه: آتنا غداءنا لقد لقينا من سفرنا هذا نصباً، قال: ولم يجد موسى النصب حتى تجاوز حيث أمره الله، فقال: (أرأيت إذ أوينا الى الصخرة فإني نسيت الحوت وما أنسانيه إلا الشيطان أن أذكره، واتخذ سبيله في البحر عجباً؛ قال ذلك ما كنا نبغ، فارتدا على آثارهما قصصاً) الكهف: 18 : 63 - 46، قال: يقصّان آثارهما حتى أتيا الصخرة، فإذا رجل نائم مسجّى بثوبه، فسلّم موسى عليه، فقال: وأنَّى بأرضنا السلام قال: أنا موسى، قال: موسى بني إسرائيل؟ قال: نعم، قال: يا موسى إني على علم من علم الله علّمنيه الله لا تعلمه، وأنت على علم من علم الله لا أعلمه، قال: فإني أتبعك علي أن تعلّمني مما علّمت رشداً، (قال: فإن اتبعتني فلا تسألني عن شيءٍ حتى أحدث لك منه ذكراً) الكهف: 18 : 70، فانطلقا يمشيان على ساحل البحر ثمّ ركبا سفينة، فجاء عصفور فقعد علي حرف السفينة فنقر في الماء، فقال الخضر لموسى: ما ينقص علمي وعلمك من علم الله إلاّ مقدار ما نقر هذا العصفور من البحر.
قال: فبينا هم في السفينة لم يفجأ موسي إلا وهو يوتد وتداً أو ينزع تختاً منها، فقال له موسى: حملنا بغير نول فتخرقها (لتغرق أهلها، لقد جئت شيئاً إمراً؛ قال: ألم أقل إنك لن تستطيع معي صبراً؟ قال: لا تؤاخذني بما نسيت) الكهف: 18 : 71 - 73، قال: وكانت الأولي من موسى نسياناً، قال: فخرجا فانطلقا يمشيان فأبصرا غلاماً يلعب مع الغلمان، فأخذ برأسه فقتله، فقال له موسى: (أقتلت نفساً زكيّةً بغير نفسٍ لقد جئت شيئاً نكراً؛ قال: ألم أقل لك إنك لن تستطيع معي صبراً؟ قال: إن سألتك عن شيءٍ بعدها فلا تصاحبني، قد بلغت من لدنّي عذراً، فانطلقا حتى رذا أتيا زهل قريةٍ استطعما أهلها فأبوا أن يضيفوهما) الكهف: 18 : 74 - 77 فلم يجدا أحداً يطعمهما ولا يسقيهما، (فوجدا فيها جداراً يريد أن ينقض فأقامه)، فقال له موسى: لم يضيّفونا ولم ينزلونا، (لو شئت لاتّخذت عليه أجراً؛ قال: هذا فراق بيني وبينك، سأنبئك بتأويل ما لم تستطع عليه صبراً؛ أما السفينة فكانت لمساكين يعملون في البحر، فزردت أن أعيبها، وكان وراءهم ملك يأخذ كل سفينة غصباً) الكهف: 18 : 77 - 79 وفي قراءة أبيّ: سفينة صالحة - وأما الغلام فكان أبواه مؤمنين، فخشينا أن يرهقهما طغياناً وكفراً؛ فأردنا أن يبدلهما ربهما خيراً منه زكاة وأقرب رحماً؛ وأما الجدار فكان لغلامين يتيمين في المدينة، وكان تحته كنز لهما، وكان أوبهما صالحاً - إلى - ما لم تسطع عليه صبراً) الكهف: 18 : 79 - 82.
فكان ابن عبّاس يقول: ما كان الكنز إلا علماً، قيل لابن عبّاس: لم نسمع لفتى موسى بذكر؛ فقال: شرب الفتى من الماء فخلّد، فأخذه العالم فطابق به سفينته ثمّ أرسلها في البحر، فإنها لتموج به إلى يوم القيامة.
الحديث يدلّ على أن الخضر كان قبل موسى وفي أيّامه، ويدلّ على خطأ من قال إنه إرميا، لأنّ إرميا كان أيّام بخت نصّر، وبين أيام موسى وبخت نصّر من المدة ما لا يشكل على عالم بأيام الناس، فإن موسى إنما نُبّئ في أيام منوجهر، وكان ملكه بعد جدّه أفريدون.

از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام شافعي رضي الله عنه مي‌گويد: (إذا رأيتم الرجل يطير في الهواء، ويمشي على الماء، فلا تعجلوا بالحكم بصلاحه، قبل أن تقيسوا أمره بكتاب الله عز وجل) «‌هرگاه مردي را ديديد كه در هوا پرواز مي‌كند و بر روي ‌آب راه مي‌رود، قبل از آنكه احوال او را با قرآن بسنجيد، با شتاب به صالح بودن او حكم ندهيد.»

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 6612
دیروز : 3293
بازدید کل: 8241957

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010