Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

ابوهريره رضی الله عنه  مي‌گويد: رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (اللهم إني أحبه فأحبه و أحب من يحبه) يعني: «بارخدايا! من، حسن را دوست دارم؛ پس تو نيز او و دوستداران او را دوست بدار». 
 مسند احمد (2/249،331)، با سند صحيح

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>عمر بن خطاب رضی الله عنه > دعوت عمربن الخطاب رضى‏اللَّه عنه

شماره مقاله : 10004              تعداد مشاهده : 482             تاریخ افزودن مقاله : 25/2/1390

دعوة عمر بن الخطاب رضي الله عنه
أخرج ابن سعد عن أستق قال: كنت مملوكاً لعمر بن الخطاب رضي الله عنه وأنا نصراني. فكان يعرض عليَّ الإِسلام ويقول: إِنَّك إن أسلمت إستعنت بك على أمانتي، فإنه لا يحلُّ لي أن أستعين بك على أمانة المسلمين ولست على دينهم، فأبيت عليه، فقال: لا إِكراه في الدين. فلما حضرته الوفاة، أعتقني وأنا نصراني، وقال: إذهب حيث شئت. وأخرجه أيضاً سعيد بن منصور، وابن أبي شيبة، وابن المنذر، وابن أبي حاتم بنحوه مختصراً. كذا في الكنز وأخرجه أبو نعيم في الحلية عن وسق الرومي مثله، إلا أنّ في روايته: على أمانة المسلمين فإنه لا ينبغي لي أن أستعين على أمانتهم بمن ليس منهم.
وأخرج الدارقطني، وابن عساكر عن أسلم قال: لمَّا كنَّا بالشام أتيت عمر بن الخطاب رضي الله عنه بماء توضأ منه. فقال: من أين جئت بهذا الماء؟ فما رأيت ماء عذباً ولا ماء السماء أطيب منه. قلت: جئت به من بيت هذه العجوز النصرانية. فلما توضأ أتاها فقال: أيتها العجوز، أسلمي، بعث الله تعالى محمداً صلى الله عليه وسلم بالحق، فكشفت عن رأسها فإذا مثل الثغامة، فقالت: عجوز كبيرة وإنما أموت الآن. فقال عمر: اللَّهم أشهد. كذا في الكنز.

دعوت عمربن الخطاب رضى‏اللَّه عنه
ابن سعد از اَسْتَق روایت نموده، كه گفت: من نصرانى و غلام عمر بن الخطاب رضی الله عنه بودم. وى مرا به اسلام دعوت نموده مى‏گفت: اگر تو اسلام بیاورى از تو در امانتم استفاده خواهم كرد، و این جواز ندارد كه از تو در امانت مسلمانان در حالى بهره ببرم كه تو بر دین آنها نیستى، ولى من خواهش او را نپذیرفتم، فرمود: در دین اكراه و جبر نیست. هنگامى كه مرگ به سراغش آمد،مرا در حالى كه هنوز نصرانى بودم آزاد ساخته گفت: هر جایى كه مى‏خواهى برو. این را همچنان سعیدبن منصور، ابن ابى شیبه، ابن المنذر و ابن ابى حاتم به مانند این به اختصار روایت كرده‏اند. این چنین در الكنز (50/5) آمده، و ابونعیم آن را در الحلیه (34/9) از وَسْق رومى به مانند این روایت كرده، جز این كه در روایت او آمده: بر امانت مسلمانان، چون برایم مناسب نیست تا بر امانت آنها از كسى كه از آنها نیست استفاده نمایم.[1]
ودار قطنى و ابن عساكر از اسلم روایت نموده ‏اند كه گفت: هنگامى كه در شام بودیم براى عمر بن الخطاب رضی الله عنه آبى آوردم كه با آن وضو گرفت. و از من پرسید، این آب را از كجا آوردى؟ من چنین آب خوشگوارى را ندیده‏ام حتى كه آب آسمان هم از آن خوبتر نیست. گفتم: این آب را از خانه همین پیره زن نصرانى آوردم. بعد از این كه وضو گرفت، نزد همان زن آمده گفت: اى پیره زن ایمان بیاور، چون خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و سلم را به حق فرستاده است، آن زن سر خود را برهنه نمود، كه سرش چون ثغامه[2] سفید بود و گفت: پیره زن بزرگى هستم كه اكنون خواهم مرد. عمر رضی الله عنه فرمود: بار خدایا تو شاهد باش. این چنین در الكنز (142/5) آمده.


[1] بسیار ضعیف. ابن عبدالبر در «الاستیعاب» (4/225) در سند آن واقدی است. همچنین این سند مرسل است.
[2] ثغامه گياهى است داراى گل و ميوه سفيد.

از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی)
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com





 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال يعقوب بن المسيب : دخل المطلب بن حنظب على سعيد بن المسيب في مرضه وهو مضطجع فسأله عن حديث، فقال: أقعدوني فأقعدوه، قال: «إني أكره أن أحدث حديث رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا مضطجع». الحلية الأولیاء؛ أبي نعيم اصفهانی. یعقوب پسر مسیب می گوید: مطلب بن حنظب به عیادت سعید بن مسیب رفت و دید که او بر پهلو خوابیده است، مطلب از وی درباره حدیثی پرسید، سعید گفت: مرا بنشانید، او را نشاندند، سپس فرمود: «من ناپسند می دانم که در حالت خوابیده حدیث رسول خدا صلی الله علیه وسلم را بازگو نمایم».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 8794
دیروز : 3293
بازدید کل: 8244139

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010